مشاهده
762751 +

 آموزش نشانه ها و حروف الفبا فارسی با داستان یک روش برای آموزش نشانه ها و حروف الفبای فارسی به کودکان استفاده از داستان هست. در ادامه داستانهایی برای آموزش نشانه ها داریم. آموزش نشانه ا آ مسابقه دو تا ا می‌خواستند با هم مسابقه بدهند. با هم یک، دو، سه گفتند و دویدند. این بدو، آن بدو... این بدو، آن بدو... تماشاچی‌ها دست زدند و گفتند :" بدو!...بدو!...” هر دو تا ا تندتر دویدند. هر دو می‌خواستند اول بشوند. تماشاچی‌ها باز هم دست زدند. سوت زدند و گفتند:"بدو!... بدو!... تندتر بدو!...” هر دو تا ا تند و تند دویدند و دویدند تا به آخر مسابقه رسیدند. یکی زودتر رسید و یکی دیرتر. به برنده، یک کلاه جایزه دادند و شد آ و آن یکی هم شد، ا دوم. آموزش نشانه آ داستان آبآ تشنه‌اش بود...

 آموزش نشانه ها و حروف الفبا فارسی با داستان

یک روش برای آموزش نشانه ها و حروف الفبای فارسی به کودکان استفاده از داستان هست. در ادامه داستانهایی برای آموزش نشانه ها داریم.

آموزش نشانه ا آ

مسابقه
دو تا ا می‌خواستند با هم مسابقه بدهند. با هم یک، دو، سه گفتند و دویدند. این بدو، آن بدو… این بدو، آن بدو… تماشاچی‌ها دست زدند و گفتند :” بدو!…بدو!…”
هر دو تا ا تندتر دویدند. هر دو می‌خواستند اول بشوند.
تماشاچی‌ها باز هم دست زدند. سوت زدند و گفتند:”بدو!… بدو!… تندتر بدو!…”
هر دو تا ا تند و تند دویدند و دویدند تا به آخر مسابقه رسیدند. یکی زودتر رسید و یکی دیرتر. به برنده، یک کلاه جایزه دادند و شد آ و آن یکی هم شد، ا دوم.


آموزش نشانه آ

داستان آب
آ تشنه‌اش بود. رفت لب چشمه، آب بخورد. چشمه، خشک بود. رفت لب دریا، آب دریا شور بود.رفت کنار رودخانه، خم شد که آب بخورد، افتاد توی آب.
آب، آ را با خودش برد. ماهی گیر، آ را دید. او را از آب گرفتو به خونه برد، داد دست بچه‌اش و گفت : ” بگیر… این هم آ که می‌خواستی! مواظب باش که دیگر گمش نکنی!”
بچه، خوش حال شد. آ را گرفت. آ سردش بود. از سرما می‌لرزید. بچه آ را برد کنار آتش. آ گرم شد. بچه برایش آش درست کرد. آ آش را خورد. بعد هم توی دفتر مشق، کنار دوستانش خوابید.


آموزش نشانه ب

داستان ب کوچولو

ب کوچولو نقطه‌اش را دوست نداشت. راه که می‌رفت، گیر می‌کرد به نقطه‌اش و می‌افتاد زمین.
یک روز رفت پیش قیچی و گفت :” چین و چین و چین … نقطه را بچین!”
قیچی، نقطه را چید. ب، بی نقطه شد. راحت و خوشحال دوید و رفت به مدرسه. نشست روی تخته سیاه و گفت: “سلام!”
تخته سیاه گفت:  “تو دیگه کی هستی؟ تو هیچی نیستی!”
ب بی نقطه، ناراحت شد. رفت و نشست روی دفتر مشق.
دفتر گفت: “ تو دیگه کی هستی؟ تو هیچی نیستی!”
ب بی نقطه، خیلی ناراحت شد. داد زد : “ من ب هستم!”
پاک کن گفت: “ نه، تو اشتباهی هستی!” و خواست که پاکش کند.
ب بی‌نقطه، ترسید. داد زد:  “کمک، کمک!…”
مداد سیاه آمد به کمکش . زود یک نقطه برایش گذاشت . ب شد مثل اولش .
از خوشحالی داد زد: “ حالا دیدید؟… من ب هستم!… من ب هستم!”
پاک کن نگاهش کرد و گفت: “ ببخشید… مثل این که من اشتباهی آمدم!” و راهش را کج کرد و رفت.


آموزش نشانه پ

یک روز پرستو کوچولو با پدرش رفت پارک و توپ قشنگشو هم با خودش برد تا بازی کنه، تو پارک یک پروانه‌ی زیبا رو دید که روی گل‌های پونه نشسته بود، یکم آنطرفتر روی پله‌های پارک یک پرنده رو دید که بالا و پایین می‌پرید، به پدرش گفت پدر این پرنده اسمش چیه؟پدرش گفت اسمش  …

مثل اسم قشنگه تو هست .پرستو درحال بازی کردن با توپش بود که دوستش پریسا رو دید. باهم کمی بازی کردند مادر پریسا که پیراشکی خریده بود به پرستو پیراشکی تعارف کرد.پریسا از پرستو خداحافظی کرد و رفت. پدر پرستو چون از اداره پرونده آورده بود باید زودتر بر می‌گشت خونه. تو راه برای منزل پرتقال خریدن و به فروشنده پول دادند. پرستو وقتی خونه رسید پولیور شو در آورد و گذاشت توکمد. بعد نشست خاطره‌ی یک روز در پارک رو برای خودش تعریف کرد، دید چقدر امروزچیزهایی رو دیده که حرف پ داره اون کلمات رو تو یک کاغذ جدا نوشت دید تو بعضی کلمات حرف پ دراول کلمه دربعضی ها وسط و بعضی‌ها آخره… ما دوتا پ داریم پــ غیر آخر پ آخر. بچه‌های خوبم، کلماتی که پ دارند رو بگید و بنویسید.شما هم میتونید با پرستو همراه بشین


آموزش نشانه ث

این دفعه توشهرک الفبا با حرفی میخواین آشنا بشین که با دو مورد دیگه از این صدا آشنا شدین. بله عزیزانم صداش شبیه صاد و سین است اما هیچ شباهتی با این دو نشانه ندارد. توشهرک الفبا همه اومده بودند به استقبالشون مخصوصا صاد و سین با یک ژست خاصی ایستاده بودند.و البته ب و پ و ت هم خیلی دوست داشتند این نشانه را ببینند، چون شنیده بودند که خیلی شبیه شکل این سه حرف است و فقط نقطه‌هاشون کم و زیاد و بالا و پایین است. با ورود دو برادر ثـ غیر آخر و ث آخر همه افراد شهرک الفبا به سه حرف بـ ب و پـ پ و تـ ت نگاه کردن.

چون واقعا هم شبیه این سه نشانه بودند، البته با کمی تغییر. وقتی این دو برادر ثـ ث شروع به صحبت کردند، همه به صاد و سین نگاه کردن چون صداشون شبیه این دو نشانه بود اما هیچ شباهتی باهم نداشتند. چون از قبل منتظر ورود این دونشانه بودند، جایگاه و خانه‌ی آنها در ردیف خانه‌های بـ ب و پـ پ و تـ ت یعنی درکنار خانه‌ی تـ ت قرار گرفته بود. کلماتی که این دو برادر قرار بود، بسازند، محدود و کم بود مثل: ثریا، کثیف، ثانیه، مثلّث، اثر، مثال، ثبت نام، لثه، ثروت و…..بود.شما بچه‌های گل فقط باید تو حافظه‌تون بسپارید که هرجا این کلمات رو دیدید دیگه با صاد و سین ننویسید، حتما با نشانه‌ی ثـ ث بنویسید و توگذاشتن نقطه‌ها هم خیلی مواظب باشید تا کلمه‌ی مورد نظرتون با حروف ب.پ.ت نوشته نشه چون معنی آن کلا عوض میشه. خیلی خوشحالم که دارید باسواد میشین.


آموزش نشانه ج

دو تا از بچه‌های بابا الفبا قرار بود که برای خانم معلمش کاردستی درست کنه. بنظر شما کدوم یکی از بچه‌هاش بود؟

“خ” آفرین درست حدس زدی. با خودشون فکر کردن که چی درست کنن. به این نتیجه رسیدن که اسمشون رو روی مقوا بنویسن و با پولک و ملیله تزئینش کنن. دوتایی مرتب و با سلیقه کاردستی‌شون رو درست کردن و دم در گذاشتن که مدرسه ببرن. خودشون هم کم کم آماده می‌شدن که مدرسه برن. بچه‌ها یه جوجه داشتن که خیلی شلوغ بود. جوجه کوچولو اومد کنار در خونه و وقتی این کاردستی رو دید، شروع به نوک زدن کرد. یهو نقطه‌های کاردستی پایین افتادن. و بچه‌ها وقتی اومدن، دیدن نقطه‌های خ افتاده پایین. اونو زود برداشتن و با چسب سر جاش چسبوندن. اما باز جوجه کوچولو بهش نوک زد و نقطه‌ها افتادن. بچه‌ها هم وقتی دیدن که جوجه اینکارو انجام می‌ده، عصبانی شدن و با پاشون جوجه رو زدن. بعد هم نقطه رو سر جاش گذاشتن. جوجه بیچاره خورد به دیوار و دردش گرفت. بچه‌ها خیلی از کارشون ناراحت شدن. زود جوجه کوچولو رو برداشتن و نازش کردن. ازش معذرت خواستن.جوجه کوچولو هم از درد می گفت ج ج ج ج 

بچه‌ها به جوجه گفتن که چیکار کنیم که از دستمون ناراحت نباشی؟ جوجه هم به نقطه‌ها اشاره می‌کرد و می‌گفت:” ج ج ج ج ج…..” بچه‌ها هم گفتن باشه. نقطه رو پایین میذاریم. بعد به هم گفتن که بیا جوجه رو هم ببریم مدرسه تا خانم معلم ببینه که ما تقصیری نداریم.بچه‌ها جوجه و کاردستی رو مدرسه بردن، نقطه‌هاش رو هم سر جاش گذاشتن و به خانم معلم نشون دادن. خانم معلم دید که جوجه کوچولو باز نقطه‌ها را با نوکش زد و نقطه‌ها پایین افتادن.


آموزش نشانه چ

یه روزی د تنها داشت دوچرخشو تعمیر میكرد و پیچ اونو سفت میكرد. دید یكی از ابزارهاش نیست كه پیچ رو سفت كنه. رفت مغازه ابزار فروشی و گفت: ” آقا من آدار میخوام”.
آقاهه متوجه نشد وگفت: “تو داری چی میگی”؟
ت و م داشتن از اونجا رد میشدن كه صداشون رو شنیدن.
 ت گفت: “آقا این آتار میخواد”.
م گفت: “نه آمار میخواد”. 
آقای ابزار فروش داشت گیج میشد كه یکدفعه یه صدایی تو جدول حروف الفبا گفت: “لطفا منو بیارید بیرون تا بهتون بگم اینا چی میخوان”. 
م رفتو اونو از جدول درآورد. دوست تازه یكم خودشو تكوند و گفت: “وقتی صدای من نباشه همینه. آقا اینا آچار میخوان. و منم چ هستم. میدونم كه یجاهایی به صداهای من نیاز میشه. الان میرم پیش رئیس تا به من اجازه بده بمونم”.


آموزش نشانه  ح

در شهرک الفبا دختر خاله‌ها از هر خانواده‌ای جمع شده بودند. (جـ ج ) و (چـ چ) و (خـ خ)

آخه قرار بود، دختر خاله‌های چهارمشون یعنی حـ غیر آخر ح آخر رو ببینند که تازه به دنیای الفبا اومده بود، این دختر خاله‌ها شکل ظاهری‌شون تقریبا شبیه هم بود. حالا یکی‌شون بالای ابرو خال داشت و یکی پایین و یکی هم روی صورت.

صداهاشون هیچ شباهتی باهم نداشت، خونه‌های همه‌شون هم تو شهرک الفبا کنار هم و در یک ردیف بود حـ غیر آخر ح آخر شبیه دختر خاله‌هاشون بودند اما هیچ خال یا نقطه‌ای روی سر و ابروشون نداشتند وصداشون هم شبیه دختر خاله‌هاشون نبود. صدای این دو خواهر قبلا تو شهرک البفا اومده بود، صداشون مثل چهار برادر (هـ  ـهـ ـه ه ) بود اما جدای از این چهار نشانه بودند کلمات این چهار نشانه برای همه افراد شهرک الفبا مشخص شده بود. خانه‌ی (حـ ح ) بین خانه‌ی (جـ ج) و (خـ خ) بود و کلماتی که این دو نشانه می‌ساختند مثل: حلزون، حوله، حلوا، احساس، صبح، ناراحت، استراحت، حالا و…..بود اسم خاصی هم ندارند فقط با همون صدای ح شناخته میشن وشما بچه‌های عزیز باید دقت نظر داشته باشید که کلماتی که با حـ غیر آخر ح آخر نوشته میشن رو با نشانه‌ی ه اشتباه نگیرین.


آموزش نشانه خ

دوتا خواهر بنام خـ غیر آخر و خ آخر بودند. خواهر کوچیک خـ غیر آخر جوان بود روزی دوشیفت صبح و ظهر یعنی اول روز و وسط روز کار میکرد. خواهر بزرگ از بس تو جوانی کار کرده بود، تو پیری کمرش خم شده بود و زیاد نمی‌تونست کار کنه، فقط تو یک شیفت کار میکرد اونهم برای تفریح فقط آخر روز سرکارش میومد. این دوخواهر یک چیز مشترک داشتند یعنی یک خال سیاه و قشنگ روی ابروشون بود که همه این دوخواهر را از روی همین خال‌شون می‌شناختند. کارشون این بود که تو بیمارستان شهرک الفبا هرکس سیخ ماهی تو گلوش گیر می‌کرد باصدای خ  خ  خ از تو گلوش در می‌آوردند و تو کارشون هم خیلی ماهر بودند. بیشتر بیمارشون هم خرگوش و خرس و خروس و هر کس یا چیزی که حرف خ داشتن، بودن. حالا یا اول یا وسط یا آخر اسم‌شون بود. اسم خواهر کوچیک توشهرک الفبا خـ غیر آخر بود واسم خواهر بزرگ هم خ آخر بود. اینطوری شد که یک حرف دیگه به شهرک البفا اضافه شد تا شما بچه‌های گل با سواد کنند و بتونید مطالب زیادی را بخونید و بنویسید.


آموزش نشانه د

د دهن باز

د، دهن باز و گرسنه بود. راه افتاد و رفت دنبال غذا.رسید به یك در. آن را قورت داد. بعد رسید به یك  دیوار. آن را هم قورت داد. بعد رسید به یك درخت.درخت را هم قورت داد بعد رسید به یك داركوب. خواست او را هم قورت بدهد. اما داركوب نوكش را باز كرد، باز باز …
د و داركوب با هم دهن به دهن شدند. دعوایشان شد.وسط دعوا، درخته از دل د پرید بیرون. بعد دیوار پرید بیرون. بعدش هم در پرید بیرون. دل د خالی شد. د از گرسنگی از حال رفت.
داركوبه ترسید و گفت: “وای چی شد؟ من كه كاری نكردم!”
د ناله كرد و گفت: “وای، دلم!”
داركوب رفت و برای د دارو آورد. د گفت: “من كه مریض نیستم! گرسنه‌ام.”
داركوب رفت و یك دیگ پر از غذا آورد.د هر چه قدر كه توانست خورد، بقیه‌اش را هم برد.


آموزش نشانه ذ

 ز در یک سفر، فهمیده بود که یک صدا شبیه صدای خودش وجود دارد. خیلی مشتاق شده بود که این نشانه را از نزدیک ببینه. شنیده بود که صداش شبیه صدای ز است اما اسمش و شکلش با خودش فرق داره. وقتی رسید به در خونه‌ی خانم ذ زنگ زد، در که باز شد با دیدن خانم ذ یک لحظه فکر کرد که د تنها تو شهرک الفبا است اما وقتی صداشو شنید و نقطه‌ی بالای سرش را دید، فهمید که د نیست. وقتی با هم صحبت کردن، دیدند صداهاشون واقعا شبیه هم است. باهم دوست شدند و قرار شد که به دعوت ز خانم ذ به شهرک الفبا بیاد تا اهالی شهرک الفبا نیز با این نشانه آشنا شوند. بلآخره خانم ذ بعد از چند ماه به شهرک الفبا آمد، اما با صدای ز و اسم ذال .

کلماتی مثل لذیذ، دلپذیر، لذت، ذرت، آذر، غذا، ذره بین….کلماتی هستند که با ذال نوشته می‌شوند. جایگاه و خانه‌ی ذال تو شهرک الفبا بین د و ر بود و فقط کلمات بخصوص و محدودی با این نشانه ساخته شد. و یکی دیگر از نشانه‌ها به شهرک الفبا راه یافت. شما بچه‌های گل باید کاملا حواستون جمع باشه تا موقع نوشتن کلمات این دو نشانه را اشتباه نگیرید و املای درست کلماتی که با این دو نشانه که صداشون یکی است را بدون اشتباه بنویسید.


آموزش نشانه ژ

شغل آقای ژ تو شهرک الفبا راننده‌ی آژانس بود. یک روز که سرویس داشت، چون تو ترافیک مونده بود و دیرشده بود که سرویس‌دهی کنه به همین خاطر توی خیابان با سرعت زیاد ویراژ میداد  ژژژژژژژژ……چون میخواست آقا بیرژن به فرودگاه برسونه. آقا بیژن ژیمناستیک کار بود و قرار بود بره  ژاپن مسابقه بده. گشت نامحسوس آژیر می‌کشید و دنبال آژانس آقای ژ افتاد و ماشین‌شو متوقف کرد. آقای پلیس شهرک الفبا چون خودکار نداشت با ماژیک سه برگ جریمه نوشت و به آقای ژ داد. آقای ژ از شدت ناراحتی این برگه‌های جریمه رو گوله کرد و رو سرش گذاشت. وقتی آقا بیژن به فرودگاه می‌رسوند، آقا بیژن ازش پرسید:” اینا چیه روسرت گذاشتی”؟ آقای ژ فقط گفتن : ” ژژژژژ (یعنی جریمه‌ی ویراژم است)”  ودیگه چیزی نگفتن. آقا بیژن هم فکر کردن اسم شونو گفتن. مسافرای آقای ژ بیشتر کسایی بودند که حرف ژ داشتند. خانم منیژه، ژاله، آقا پژمان و…..خوب بچه‌های گلم شما هم چند کلمه بگین که حرف ژ داشته باشه و آقای ژ بتونه به اونها سرویس‌دهی کنه.


آموزش نشانه س

داستان س و سنگ پشت
س حوصله‌اش سر رفته بود. دلش می‌خواست بازی کند. از خانه رفت بیرون.دوید و دوید تا به سر کوه رسید. سر کوه، یک سنگ پشت را دید.
س به سنگ پشت گفت: “آهای سنگ پشت! می آیی بازی کنیم؟”
سنگ پشت گفت: “چه بازی؟…، س گفت:” بازی گردو … شکست”!
سنگ پشت قبول کرد. بازی شروع شد س گفت: ” گردو”
سنگ پشت گفت :”شکستم… زدم دندانت را شکستم”.
س داد زد: ” آی دندانم… وای دندانم!”
سنگ پشت هول شد. گفت:” تو خودت گفتی بازی کنیم “!
س گفت:” اما تو دندان من را شکستی!”
سنگ پشت گفت: “حالا گریه نکن. من خودم می‌برمت دکتر. بپر روی سنگم بشین تا برویم.”
س نشست روی سنگ پشت . سه سال و سه ماه و سه هفته و سه ساعت طول کشید تا به دکتر رسیدند. آن موقع س یک دندان دیگر در آورد. خندید و گفت:”برگردیم. دیگه دکتر نمی خواهم.”


آموزش نشانه ش

شادی و شیده با دوستاشون داشتن بازی میكردن كه یک دفعه دوستشون زمین میخوره. وقتی بلند میشه شكلش عوض شده بود و مرواریدهای روی سرش گم شده بود. شادی و شیده حسابی گریه میكنن كه اگه تو مرواریدات رو پیدا نكنی، اسم ما خراب میشه.شادی میگه همه به من میگن سادی ، شیده میگه همه ب من میگن سیده و شروع میكنن لابه‌لای علفها رو گشتن تا سه تا مروارید رو پیدا میكنن. شادی و شیده می‌پرن بالا و جیغ میزنن ::” آخ جون ما دوباره خوشگل شدیم .كسی میتونه بگه اون دوستشون كیه”؟؟؟


آموزش نشانه ص صاد

تو هتل شهرک الفبا دو مهمان اومده بود که تاجر و برادر بودند و برای تجارت به شهرک الفبا اومده بودند. این مهمانها صداشون شبیه س بود .صـ  ص  اجناس خاصی برای فروش به شهرک آورده بود مثل صابون، صندوق، صندلی، قرص، قصّه و…… ریئس شهرک الفبا به سفارش اعضای شهرک از آقایون صـ  ص دعوت کردند که تو شهرشون بمونن و بین کشورهای همسایه رفت وآمد کنند و مواد مورد نیاز شهرک را فراهم کنند. دو برادر صـ ص قبول کردند و یک خانه تو شهرک به اونها داده شد و از اون روز به بعد بخاطر اینکه سـ  س و با صـ  ص اشتباه نگیرند چون صداشون یکی بود اسم سـ  س  را سین گذاشتند و اسم صـ  ص رو هم صاد گذاشتند. این اولین حرفی بود که تو شهرک صداشون یکی بود ولی اسم‌شون و شکل‌شون فرق می‌کرد.


آموزش نشانه  ض

یک روز دو برادر کوچکتر صاد که از لحاظ ظاهری خیلی شبیه برادراشون یعنی صاد بودند برای تفریح رفته بودند لب دریا با ماسه‌های ساحل بازی کردند و دست و صورتشون کثیف شد مجبور شدن با آب دریا دست وصورت شونو شستند. رفتن خونه و چون خسته بودند اون شب به خواب عمیقی فرو رفتند. صبح که بیدار شدند، متوجه شدند که خروسک گرفتن و صداشون تغییر کرده بود و نفری یک لکه‌ی سیاه روی سرشون گذاشته شد. دلیلش این بود که آب دریا آلوده بوده این دو برادر بخاطر شستن دست و صورتشون با آب دریا مریض شدند. این صدا و شکل برای همیشه با آنها موندگار شد. صدای این دو برادر شده بود مثل ز و ذال همه فکر می‌کردن که ز هستند، اما هیچ شباهتی با ز و ذال نداشتند. اسم این دوبرادر یعنی ضـ ض را تو شهرک الفبا گذاشتند ضاد 

و یک نشانه‌ی دیگه به نام ضاد به شهرک الفبا وارد شدند. اسمش ضاد صداش ز که کلماتی مثل : رضا، وضو، مریض، بعضی، ریاضی، حوض و……را با این نشانه میشه، نوشت. شما عزیزان باید موقع نوشتن کلمات دقت کنید که چه کلماتی را باید با ضاد بنویسید.


آموزش نشانه طا

اعضای شهرک الفبا کم کم داشتند برای جشن الفبا آماده می‌شدند.مهمانها از دور و نزدیک دعوت می‌شدند تا خودشونو برای جشن آماده کنند. فقط سه خونه‌ی دیگه تو شهرک مونده بود که پربشه و جشن الفبا گرفته بشه. نشانه‌ای که امروز میخواست به شهرک بیاد رو قبلا صداشو شنیدین در واقع این نشانه می‌آمد که کمک حال نشانه تـ غیر آخر ت آخر باشه اما با یک شکل و نشانه دیگر بود. این نشانه فقط صداش مثل ت بود و برخلاف نشانه‌ی تـ  ت که دو برادر بودند این نشانه در هر قسمت کلمه که می‌آمد به یک شکل می‌آمد وهیچ برادری نداشت. یعنی چه در اول چه در وسط و چه در آخر به یک شکل بود. این نشانه یک دسته داشت که همیشه با او بود و تقریبا شکل ظاهری او مثل یک تیشه بود. این نشانه بجز صدای ت اسم هم داشت. بله این نشانه در شهرک الفبا به این شکل ط وارد شد.که اسمش طا و صداش ت است. این نشانه با قطار وارد شهرک الفبا شد و یک صندوق طلا سوغات برای اعضای شهرک با خودش آورده بود. اولین کاری که کرد مسابقه‌ی طناب کشی را در شهرک بین اعضا به راه انداخت در دست اعضا تشویق کننده یک قوطی داد تا با زدن ضربه روی قوطی‌ها نشانه‌هایی که مسابقه‌ی طناب کشی می‌کنند را تشویق کنند. و همه از ورود این نشانه خیلی خوشحال شدند، چون باعث شادی و نشاط آنها شده بود. خانه‌ی این نشانه کنار خانه‌ی ضاد بود. کلماتی که این نشانه درست می‌کرد مثل: خاطره، وطن، طوطی، خیّاط، فاطمه، حیاط، طاووس و……

آقای طا از شما بچه‌ها خواهش داره که تو نوشتن کلمات دقت کنید تا نشانه‌ی ت را با نشانه‌ی طا اشتباه نگیرید وهر کلمه را با نشانه‌ی خودش بنویسید.

آقای طا به شهرک الفبا خوش آمدید.


آموزش نشانه  عـ ـعـ ـع ع

چهار تا برادر عین بودند. غیر آخر عـ‌ … عین وسط ـعـ … عین آخر چسبان ـع …  عین آخر تنها ع … که صدای خاصی از خود نداشتند.این چهار تا برادر اگه با صداها ( آ  اَ  اِ  او  ی ) می‌آمدند اصلا صداشون در نمی‌آمد. مثل عا   عو   عی….. وقتی صدای ع با ساکن همراه بود یک صدای خفیفی داشت مثل: بعد…

این چهار تا برادر چون از کشورهای عربی وارد شهرک الفبا شده بودند هیچ وقت تنها جایی نمی‌رفتند وهمیشه باهم بودند ودرست حکایتش مثل چهار برادر (هـ ـهـ ـه ه) بود. عــ غیر آخر فقط دست چپ شو به بقیه میداد ـعـ وسط هم چون کمی ترسو بود هر دودست شو باید می‌گرفتند و ـع آخر چسبان هم فقط دست راست شو به دیگران میداد و ع آخر تنها هم دوست نداشت هیچ کدوم از دستاشو به کسی بده. این چهار تا برادر تو شهرک الفبا صداشون خفیف بود و میشه گفت یک جورایی شبیه صدا اِ است. اما وقتی به کشورهای عربی مسافرت می‌کردند و می‌رفتند پیش اقوامشون با شدت بیشتری این صدا رو تلفظ می‌کردند.

صداشون ع اسم‌شون عین نام گذاری شد. کلماتی مثل علی، معصومه، جمع، بعد، عزیز، شروع، عید، شمع، معلم و…..با این نشانه نوشته میشه.شما بچه‌های گل با یاد گرفتن این نشانه‌ها کم کم دارین به جشن الفبا نزدیک میشین وباید به خودتون افتخار کنید که دارین باسواد میشین.


آموزش نشانه ف

فـ غیر آخر و ف آخر دو برادر بودند که شکل شون شبیه قایق بود با یک سر نشین کوچک که روی سرشون نشسته بود و کارشون این بود که هروز تو هوای آفتابی مسافرهایی که لب دریا بودند، سوار کنند و یک گشت کوچولو لب دریا بزنند. فـ غیر آخرکارش مثل قایل موتوری بود و سریع تر از ف آخر حرکت میکرد. دوبار مسافر سوار میکرد یعنی همیشه اول و وسط بود. اما ف آخر فقط آخر میومد و آهسته حرکت میکرد. فـ غیر آخر مسافراش آقای فرهاد و فرزاد و فریمان و خانم فرشته و فرزانه بودند و ف آخرم مسافراش بیشتر کسایی بودند که کیفهای رنگ وارنگ داشتند. آخر اسمشون ف آخر داشتتد. یک روز رئیس شهرک الفبا که کنار دریا قدم میزد کار این دو برادر دید ازشون دعوت کرد تا علاوه بر این شغل بیان تو شهرک البفا به بچه‌ها کمک کنند تا حروف رو خوب یاد بگیرند و کلمه‌هایی که نشانه‌ی ف دارند رو به بچه‌هایی که تازه دارن سواد یاد می‌گیرند، یاد بدهند. پس اینطوری بود که پای فــ غیر آخر و ف آخر توشهرک الفبا بازشد و شما بچه‌های گل تونستید یه حرف جدید یاد بگیرد. پس یک دست و جیغ و هورا که دارین باسواد میشین و یه دست وجیغ و هورا بر این دوبرادر فــ غیر آخر و ف آخر که زحمت کشیدن و اومدن به شهرک الفبا


آموزش نشانه ق

یکروز فــ غیر آخر داشت تو پارك بازی میكرد، یهو خورد زمین و پاش پیچ خورد. دور و اطرافشو نگاه كرد و دید ای داد بیداد نقطه‌اش از رو سرش افتاده. با اون پاش شروع كرد به گشتن. ف آخر اومد و گفت: “چرا اینجوری راه میری”؟!
گفت :” آخه پام پیچ خورده و نقطم رو هم گم كردم”.
ف آخر گفت: “بیا تو بغلم تا ببرمت پیش دكتر”.
فــ غیر آخر گفت: “پس نقطه‌ام”؟؟
همه‌ی این حرفها را قمری مهربون شنید و گفت:” شما استراحت كنید، من براتون پیدا میكنم”. 
قمری، گشت و گشت. لابه‌لای گل‌ها رو دید. واااااای اینجا چقد نقطه هست. بعد با نوكش یك نقطه و با یه چنگال دستش یك نقطه و با اون یكی چنگالش یك نقطه دیگه برداشت. 
رفت رو سر فــ غیر آخر دوتا نقطه گذاشت. خوب كه نگا كرد، دید با اون یكی فرق داره. اون نقطه‌ی دیگه رو هم گذاشت رو سر ف آخر. 
ف آخر گفت حالا فــ كوچولو بیا تو بغلم. اما فــ دیگه با اون دوتا نقطه سنگین شده بود و ف آخر مجبور شده بود یكم خودشو خم كنه و راه افتاد. به شهر الفبا كه رسیدن گ بهشون گفت :”خوش آمدید ق ها “…

اون دوتا به هم نگاه كردن و تازه فهمیده بودن كه دیگه شكل و صداشون با ف فرق داره. قــ غیر آخر. ق آخر.


آموزش نشانه ک

روزی اُردک وکبوتر با هم از یک جنگل عبور می‌کردند که یک کبک را دیدند، کبک پرسید: “کجا میرین”؟

گفتند:” داریم میریم پیش سلطان جنگل که ببینه اسم کدام یک از ما قشنگتره”. کبک گفت: ” من هم با شما میام تا قشنگی اسم من هم معلوم بشه”… داشتند، میرفتند که لکلکو دیدند.لکلک هم وقتی ماجرا را فهمید با آنها همراه شد.هنوز نرفته بودند که گنجشک هم با آنها به راه افتاد.

شیر وقتی همه‌ی حیوانات را با هم دید و ماجرا را پرسید، خنده‌اش گرفت و به آنها گفت:” اسم همه‌ی شما زیبا است چرا که اسم‌های شما شبیه هم هست و همه‌ی شما یک صدا را دارید، حالا یکی در اول اسمش داره و یکی دیگه در وسط و یکی هم در آخر اسمش داره ویکی هم هر دو تاشو داره.”

همه با هم گفتند:” اسم اون صدا چیه؟ “شیر این بار هم با خنده گفت :” صدای ک کبوتر اولش؛ کبک اولش و آخرش؛ لک لک آخرش؛ گنجشک هم آخرش.”

پس اسم همه‌ی شما زیبا هست چون صدای ک دارین و شیرحیونایی که اول اسمشون ک داشتن رو به آن کـ غیر آخر و حیوونایی که آخر اسمشون ک داشتن رو با ک آخر نام گذاری کرد.


آموزش نشانه گ

تو یک روز بارانی که صدای رعد وبرق رگبار از آسمون شنیده می‌شد دو بچه دوقلو دختر تو یک خانواده به دنیا اومدن. بچه‌ها خیلی شبیه دو برادر دوقلوشون یعنی کـ غیر آخر و ک آخر بودند. پدر ومادرشون خیلی خوشحال بودن که خدا بهشون دو دختر سالم داده بود. بعد از مدتی که دخترا بزرگ شدند. تشخیص دادنشون با برادراشون خیلی سخت شده بود حتی واسه پدر و مادرشون. اونا فقط می‌تونستن از روی صدا دخترا رو از پسرا تشخیص بدن.یک روز پدر خانواده رفته بود شهر و دو تا گلسر قشنگ واسه دخترا گرفته بود، مادرشون موهای دختراشو شونه زد و گلسر رو به موهای دختراش زد از اون روز به بعد دیگه با گلسر تشخیص‌شون راحت بود، چون همه اونا رو به صورت گـ غیر آخر و گ آخر میدیدند. وقتی که بزرگ شدند، کارشونو تو شهرک الفبا شروع کردند و تلفظ کلمات گاو، سگ، گوسفند، گوزن، گوش، انگشت و…..هر چی که صدای گ داشتند رو برعهده گرفتن .اینطوری شد که صدای گـ غیر آخر و گ آخر به صداهای شهرک الفبا اضافه شد.


آموزش نشانه ل

بابا الفبا یه بابای پیری داشت که خوب نمی‌تونست راه بره. واسه همین براش عصا درست کرده بود. اما بابا بزرگ حواسش پرت می‌شد و عصاشو گم می‌کرد.

یه روز هم که بابابزرگ عصاشو گم کرده بود، بچه‌های بابا الفبا دنبال عصای بابا بزرگ گشتن، اما این دفعه، نتونستن پیدا کنن. واسه همین نشستند و فکر کردند که چیکار کنند که بابابزرگ عصاشو گم نکنه. 

بچه‌ها حدس بزنید که چه فکری کردند؟

بله عزیزان من. 2 تا عصا برای بابا بزرگ درست کردند که اگه یکیش گم شد و یا خراب شد، بتونه از عصای اضافی استفاده بکنه. البته این تنها مزیتش نبود. روی عصا دزدگیر هم نصب کرده بودند. اگه گفتین صدای دزدگیر چطوری بود؟ بله بچه های گلم، صدای عصای بابابزرگ این بود:” ل ل ل ل ل              ل ل ل ل ل ل“…………


آموزش نشانه م

م مامانی
م زیر درخت نشسته بود و بافتنی می‌بافت. كلاغی از راه رسید. روی شاخه‌ی درخت نشست و پرسید: “توی این هوای گرم، چرا بافتنی می‌بافی”؟
م لبخند زد و گفت: “بالآخره كه هوا سر می‌شود!”
كلاغ گفت:” وا… چه حرفها! و پرید و رفت”. 
م باز هم بافت و بافت. سیبی از شاخه‌ی درخت كنده شد، افتاد روی دامن م و پرسید: “توی این هوای گرم،كی لباس بافتنی می پوشد؟”
م لبخند زد و گفت: “بالآخره یكی پیدا می‌شود كه بپوشد!”
سیب لپ‌های تپلش را باد كرد و گفت: “چه چیزها! و قل خورد و رفت”.
م باز هم بافت و بافت. باد از راه رسید. توی گوش م پیچید و گفت :” به به … چه قدر قشنگ می‌بافی ! خسته نباشی!برای كی می‌بافی؟”
م لپ‌هایش قرمز شد. سرش را پایین انداخت و گفت:” برای م كوچولو، آخه من دارم مامان می‌شوم!” 
ژاكت كوچكی را كه بافته بود توی دست‌های باد گذاشت. باد هوهو هاها خندید و گفت:” مباركه… مبارك!”


آموزش نشانه ن

داستان ن کوچولو

ن کوچولو جلو دوید و گفت: “ نان، نان! مامان، نان”!
مامان ن یک نان پخت و به او داد.ن کوچولو نان را خورد و دوباره گفت: “ نان، نان! مامان، نان”!
مامان ن هر چه نان پخت، ن کوچولو خورد.خمیر نان تمام شد. آتش تنور خاموش شد. اما ن کوچولو هنوز گرسنه بود.
 مامان ن به ن کوچولو گفت: “ نان تمام شد. حالا بیا بغلم تا قصه‌ی نان را برایت بگویم”.
ن کوچولو پرید بغل مامانش و گفت: “ بگو…بگو…”!
مامان ن گفت:” یکی بود، یکی نبود. ن کوچولویی بود که همیشه به مامانش می‌گفت نان، نان !مامان، نان”!
ن کوچولو قصه را شنید و زود خوابش برد، مثل همیشه.


آموزش نشانه و

یک مادری دو بچه به اسم او اول و او غیر اول داشت. یک روز مادر داشت تو بازار خرید می‌کرد که یکدفعه خشکش زد و تعجب کرد چون پسرشو و و غیر اول دید با یک لباس ورزشی شیک کنارش ایستاده بود و داشت میوه میخرید. مادرش گفت:” ای وای مادر آخه منم دارم میوه می‌گیرم، تو کی اومدی؟ شما که خوابیده بودی! این لباسهای ورزشی رو از کجا اوردی”؟

اما و بهش گفت: ” مادر اشتباه گرفتی من پسر شما نیستم، خیلی‌ها بهم گفتن که شما شبیه و غیر اول هستین اما من صدام با صدای پسر شما فرق میکنه شغلم داور و معلم ورزش هم هستم”.

مادر و غیر اول از آقای و خواهش کرد که به خانه‌ی آنها برود تا با پسراش آشنا بشه، وقتی رسیدن خونه دو برادر که قبلا آوازه‌ی آقای و رو شنیده بودن از دیدنش خوشحال شدن و ازش خواستن که علاوه براینکه به شغلش میرسه تو شهرک الفبا بیاد بهشون کمک کنه و بعضی از کلمات که با صدای آقای و قشنگتره، تلفظ شونو بعهده بگیره. اینطور شد که بعضی ازکلمات مثل ورزش، داور، گاو، سماور، میوه….که تلفظش برای او اول وغیر اول سخت بود رو به عهده‌ی آقای و قرار دادن و اینجوری شد که پای آقای و به شهرک الفبا باز شد.


آموزش نشانه ه

یه روز توی فرودگاه شهر الفبا یه هواپیما رو زمین نشست. همه‌ی نشانه‌ها جمع شدن تا ببینن مسافرشون كیه! چهار تا مسافر پیاده شدن. همه از دیدنشون خیلی خوشحال شدن. اما دو تا از نشانه‌ها ازشون خوششون نیومد. اگه گفتین كیا بودن؟؟

بله‌ اِ آخر چسبان و تنها از اونا خوششون نیومد چون تو اون چهار تا مسافر دوتاشون، شكل اونا بودن. اونا اومدن و با چهار تا اِ روبوسی كردن. و گفتن درسته كه ما دوتا شبیه شماییم اما ما فقط میتونیم با نشانه‌های بالای جدول بیاییم. یعنی بعد از آ. او. ای …..  و صدامون هِ هستش و با شما اشتباه نمیشیم. 

إ ها خوشحال شدن و دستشونو گرفتنو بردنشون تا خونه‌ی اونا رو تو شهر نشون بدن.


آموزش نشانه اُ استثناء 

برای تدریس این درس باید به دانش آموزان بفهمانیم در کلماتی که اُ استثنا دارند در کلمه صدای او دیده می‌شود ولی صدای اُ خوانده می‌شود.

بچه‌ها یک روز در شهرک الفبا جشن بود همه خوشحال و شاد در این جشن شرکت کرده بودند. و درحال خوش و بش کردن با هم بودند که دیدند نشانه‌ی و نیامده است. همه از هم سراغ او را می‌گرفتند آخه دوستان خوب این طوری هستند و همیشه جویای احوال هم هستند. بالآخره گفتند باید یکی برود و ببیند چرا نیامده است. که از بقیه زبر و زرنگ‌تر بود گفت من می‌روم .خلاصه –ُ به خانه‌ی او رفت و دید که با قیافه‌ی پریشان در حال گریه کردن است. هرچه از او پرسید که چه شده است جوابی نشنید. فقط او به دهانش اشاره می‌کرد که صدایش در نمی آید.

 –ُ رفت و یک قلم و کاغذ آورد و به او داد تا برایش بنویسد که چرا صدایش در نمی‌آید. او در کاغذ نوشت که سرما خورده و صدایش گرفته است و قرار بوده که امروز در جشن شعر بخواند برای همین ناراحت است . 

فکری کرد و گفت اوّل بلند شو برویم صورتت را بشور و مرتب شو سپس او را به طرف دستشویی برد صورتش را شست. موهای پریشانش را مرتب کرد و گفت برای رفتن به مهمانی باید تمیز باشی. بعد به او گفت من کوچکم و در جیب تو جا می‌شوم موقع خواندن شعر تو فقط لب بزن و من شعر را بلند می‌خوانم. هردو به مهمانی رفتند و آن روز او شعرش را خواند همه او را می‌دیدند ولی شما بگویید صدای چه کسی را می‌شنیدند؟

آفرین صدای –ُ را می‌شنیدند. پس از این قصه کلماتی مانند خورشید را نوشته و می‌گوییم: بچه‌ها در این کلمات نشانه‌ی او را می‌بینیم اما صدای –ُ را می‌شنویم.

منبع :

این داستانها از وبسایت و وبلاگ های فارسی جمع آوری شده هست.( خاله لیلا و وبلاک غذای مناسب)

دوستان عزیز شید شادی شما هم اگر داستانی میشناسین برای ما بفرستید تا در ادامه قرار دهیم.


58 دیدگاه کاربران + ارسال دیدگاه